۱۳۸۸ مهر ۲۱, سه‌شنبه

daily 4



سلام...
اینم از لیریکس بلای جون...

یه روزی از همین روزا میرم یجای بی نشون

یجا که پیدام نکنی بشی واسم بلای جون

تو میدونی دستای تو سرد بدون دست من

باید که از اینجا برم تا آب نبینی شکست من

چشمای تو مونده به در،با تنهاییت سر میکنی

گاهی بیاد خند هام، گونه هاتو تر میکنی




باید برم، باید برم اینجا وفا نداره

باید برم، ابر چشات بباره

فکر نکنم که اون دلت،بی من دوم بیاره

من که دیگه حوصله گذشته هامم ندارم.....

هیچ نظری موجود نیست: